Русские видео

Сейчас в тренде

Иностранные видео




Если кнопки скачивания не загрузились НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу страницы.
Спасибо за использование сервиса savevideohd.ru



شرح و توضیح یک حکایت زیبا از مثنوی معنوی. حکایتی از مولانا.

متنِ کاملِ حکایت را در زیر میتوانید مطالعه کنید: آن جهود و مؤمن و ترسا مگر همرهی کردند با هم در سفر کرده منزل شب به یک کاروانسرا اهل شرق و اهل غرب و ما ورا مانده در کاروانسرا خرد و شگرف روزها با هم ز سرما و ز برف چون گشاده شد ره و بگشاد بند بسکلند و هر یکی جایی روند چون رسیدند این سه همره منزلی هدیه‌شان آورد حلوا مقبلی نان گرم و صحنِ حلوای عسل برد. آنک در ثوابش بُد امل تخمه بودند آن دو بیگانه ز خور بود صایم روز آن مؤمن مگر چون نماز شام آن حلوا رسید بود مؤمن مانده در جوع شدید آن دو کس گفتند ما از خور پریم امشبش بنهیم و فردایش خوریم صبر گیریم امشب از خور تن زنیم بهر فردا لوت را پنهان کنیم گفت مؤمن امشب این خورده شود صبر را بنهیم تا فردا بود پس بدو گفتند زین حکمت‌گری قصد تو آن است تا تنها خوری گفت ای یاران نه که ما سه تنیم چون خلاف افتاد تا قسمت کنیم هرکه خواهد قسم خود بر جان زند هرکه خواهد قسم خود پنهان کند آن دو گفتندش ز قسمت در گذر گوش کن قسام فی‌النار از خبر گفت قسام آن بود کو خویش را کرد قسمت بر هوا و بر خدا ملک حق و جمله قسم اوستی قسم دیگر را دهی دوگوستی قصدشان آن کان مسلمان غم خورد شب برو در بی‌نوایی بگذرد بود مغلوب او به تسلیم و رضا گفت سمعا طاعةً اصحابنا پس بخفتند آن شب و برخاستند بامدادان خویش را آراستند روی شستند و دهان و هر یکی داشت اندر ورد راه و مسلکی یک زمانی هر کسی آورد رو سوی ورد خویش از حق فضل‌جو مؤمن و ترسا جهود و گبر و مغ جمله را رو سوی آن سلطان الغ بلک سنگ و خاک و کوه و آب را هست واگشت نهانی با خدا این سخن پایان ندارد هر سه یار رو به هم کردند آن دم یاروار آن یکی گفتا که هر یک خواب خویش آنچ دید او دوش گو آور به پیش هرکه خوابش بهتر این را او خورد قسم هر مفضول را افضل برد پس جهود آورد آنچه دیده بود تا کجا شب روح او گردیده بود گفت در ره موسی‌ام آمد به پیش گربه بیند دنبه اندر خواب خویش در پی موسی شدم تا کوه طور هر سه‌مان گشتیم ناپیدا ز نور هر سه سایه محو شد زان آفتاب بعد از آن زان نور شد یک فتح باب نور دیگر از دل آن نور رُست پس ترقی جست آن ثانیش چست هم من و هم موسی و هم کوه طور هر سه گم گشتیم زان اشراق نور بعد از آن دیدم که کُه سه شاخ شد چونک نور حق درو نفاخ شد وصف هیبت چون تجلی زد برو می‌سکست از هم همی‌شد سو به سو آن یکی شاخه که آمد سوی یم گشت شیرین آب تلخ هم‌چو سم آن یکی شاخش فرو شد در زمین چشمهٔ دارو برون آمد مَعین که شفای جمله رنجوران شد آب از همایونی وحی مستطاب آن یکی شاخ دگر پرید زود تا جوار کعبه که عرفات بود باز از آن صعقه چو با خود آمدم طور بر جا بُد نه افزون و نه کم لیک زیر پای موسی هم‌چو یخ می‌گدازید او نماندش شاخ و شخ با زمین هموار شد که از نهیب گشت بالایش از آن هیبت نشیب باز با خود آمدم زان انتشار باز دیدم طور و موسی برقرار وآن بیابان سر به سر در ذیل کوه پر خلایق شکل موسی در وجوه چون عصا و خرقهٔ او خرقه‌شان جمله سوی طور خوش دامن کشان جمله کفها در دعا افراخته نغمهٔ ارنی به هم در ساخته باز آن غشیان چو از من رفت زود صورت هر یک دگرگونم نمود انبیا بودند ایشان اهل ود اتحاد انبیاام فهم شد بعد از ان ترسا در آمد در کلام که مسیحم رو نمود اندر منام من شدم با او به چارم آسمان مرکز و مثوای خورشید جهان خود عجب‌های قلاع آسمان نسبتش نبود به آیات جهان هر کسی دانند ای فخر البنین که فزون باشد فن چرخ از زمین پس مسلمان گفت ای یاران من پیشم آمد مصطفی سلطان من پس مرا گفت آن یکی بر طور تاخت با کلیم حق و نرد عشق باخت وان دگر را عیسی صاحب‌قران برد بر اوج چهارم آسمان خیز ای پس ماندهٔ دیده ضرر باری آن حلوا و یخنی را بخور آن هنرمندان پر فن راندند نامهٔ اقبال و منصب خواندند آن دو فاضل فضل خود در یافتند با ملایک از هنر در بافتند ای سلیم گول واپس مانده هین بر جه و بر کاسهٔ حلوا نشین پس بگفتندش که آنگه تو حریص ای عجیب خوردی ز حلوا و خبیص گفت چون فرمود آن شاه مطاع من که بودم تا کنم زان امتناع‌؟ تو جهود از امر موسی سر کشی‌؟ گر بخواند در خوشی یا ناخوشی‌؟ تو مسیحی هیچ از امر مسیح سر توانی تافت در خیر و قبیح‌؟ من ز فخر انبیا سر چون کشم‌؟ خورده‌ام حلوا و این دم سرخوشم پس بگفتندش که والله خواب‌ِ راست تو بدیدی وین به از صد خواب ماست لطفا کانال زیرکرسی را سابسکرایب بفرمایید. با سپاس.

Comments