Русские видео

Сейчас в тренде

Иностранные видео


Скачать с ютуб معرفی کتاب زندگی من اثر متفاوتی از آنتوان چخوف в хорошем качестве

معرفی کتاب زندگی من اثر متفاوتی از آنتوان چخوف 4 года назад


Если кнопки скачивания не загрузились НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу страницы.
Спасибо за использование сервиса savevideohd.ru



معرفی کتاب زندگی من اثر متفاوتی از آنتوان چخوف

💖 😍 ارسال رایگان به سراسر اروپا😍 ☎️📲 ارتباط با ما Www.yaremehraban.eu https://t.me/yaremeehraban   / yaremehrabany   😍اولین کتاب فروشی بزرگ فارسی در اروپا😍 زندگی من با سرگذشت زندگی شخصی به نام میخائیل پولوزنف  و حواشی آن مواجه هستیم که فرزند یک معمار سرشناس و بلند مرتبه در یکی از شهر های روسیه در زمانی حولی دوران زندگی نویسنده است که البته چخوف در خلال داستان به هیچ تاریخی اشاره نمی کند اما این زمان از فضای داستان قابل حدس است. پدر میخائیل از آن دست آدم هایی است که خیلی به آبا و اجدادش می نازد و با افتخار به پسرش می گوید :پدرجد تو، ژنرال پولوزنف در جنگ بورودینو شرکت داشته است، جدت شاعر، سخنران و رئیس تشریفات دربار بوده، عمویت  معلم و دست آخر من پدر تو، معمارم و از جایگاه مهمی برخوردار هستم. خیال نکن که ما، خانواده پولوزنف، همگی این شعله مقدس رو دست به دست رد کرده ایم تا یکی بیاد خاموشش کنه! داستان با مشاجره میخائیل با صاحبکارش در یک اداره دولتی و در نهایت اخراج او آغاز می شود ،کمی که پیش می رویم در می یابیم این نهمین شغلی بوده است که میخائیل با پادر میانی پدر سرشناسش بدستش آورده و آن را با اخراج  پشت سر گذاشته و علت همه اخراج ها را شخص خود و عقایدش می داند ، چرا که خود را آدم کارمندی و پشت میز نشینی ندانسته و نشستن پشت یک میز و رونوشت برداشتن و گوش دادن به حرفهای صد تا یک غاز و ابلهانه را برای آدمی به سن و سال  خود ننگ آور و حقارت آمیز می داند و اعتقاد دارد که  کجای این کار شعله مقدس است. میخائیل اعتقاد به کار یدی داشت و پدرش مخالف او بود و اعتقاد داشت او  باید جایگاهش را در جامعه پیدا کند. اما نظر میخائیل: جایگاهی که آدم باید در جامعه داشته باشه چیه؟ منظورتون امتیازاتیه که با پول و تحصیل می شه به دست آورد دیگه. در حالی که آدم های دست به دهن و بی سواد زندگی شونو از راه کار یدی تامین می کنن. می خوام ببینم من چرا باید فرق داشته باشم؟ این چیزیه که من سر در نمی آرم؟ یک بار کار فکری تخیل منو جذب خودش کرد و من خودمو معلم یا دکتر یا نویسنده تصور کردم، اما این رویاها هیچ وقت تحقق پیدا نکرد. من به لذت های فکری مثل مطالعه کردن و تئاتر رفتن علاقه پرشوری داشتم. اما آیا کار فکری از من بر می اومد؟ یقین نداشتم. مدرسه که می رفتم از درس یونانی بی اندازه بیزار بودم و بالاخره هم عذرمو خواستن. مدت زیادی هم معلم خصوصی داشتم تا تونستم وارد کلاس پنجم بشم. بعد از اون بود که کار تو اداره های جورواجور دولتی شروع شد. و بیش تر وقت ها هیچ کاری نمی کردم و اسم این کارو گذاشته بودن کار فکری. دانش آموز یا کارمند بودن، فعالیت فکری یا استعداد یا فعالیت مخصوص یا نیروی ابتکار نمی خواد. خود به خود انجام می شه. من این جور کار فکری رو از کار یدی پایین تر تصور می کنم و فکر نمی کنم حتی یه لحظه ارزش اینو داشته باشه که آدم بی کار وبی عار بگرده. این کارو ننگ آور می دونم و می گم خودش یه جور ول گشتنه. البته این هم هس که من کار فکری رو به معنی واقعی نشناخته باشم. و همین طور در ادامه متن به این شکل شاهد انتقاد از این نوع کار که آن را برده داری مدرن  می داند هستیم. و سر انجام میخائیل  نزد شخصی به نام آندره ی ایوانف معروف به تربچه که مردی پنجاه ساله است به کار نقاشی ساختمان و کارگری مشغول می شود و در ادامه بخش های جالب و بنظرم مهمی از کتاب را آورده ام. من بیرون نمی‌آمدم، پشت میز او پهلوی گنجه کتابش می‌نشستم، گنجه‌ای که پر از کتاب‌های روستایی بود، کتاب‌هایی که آن‌قدر در نظرش عزیز بود و حالا بی‌حال افتاده با حالتی غم‌زده به من می‌نگریستند. ساعت‌های متمادی که زنگ هفت و هشت و نه زده می‌شد و شب‌های پاییزی با سیاهی خود پشت پنجره‌ها را قیرگون می‌ساخت. به دستکش‌های کهنه یا قلمی که او در دست می‌گرفت و به قیچی کوچکش نگاه می‌کردم. هیچ کاری نمی‌کردم و به‌خوبی می‌فهمیدم که کارهای سابق من مانند شخم زمین یا درو تنها به‌خاطر خوشامد او بوده است. اگر او مرا مأمور کندن چاه گودی می‌کرد که تا پهلویم را آب بگیرد، بی‌چون و چرا آن کار را می‌کردم. حالا که او در کنارم نبود، ... 📚📚 ‎ 😍😌گاهی با بیست دقیقه کتاب خواندن، زندگی ات زیر و رو‌ می‌شود 😌😍.

Comments