Из-за периодической блокировки нашего сайта РКН сервисами, просим воспользоваться резервным адресом:
Загрузить через dTub.ru Загрузить через ClipSaver.ruУ нас вы можете посмотреть бесплатно کتاب مکاشفه - قسمت دوم или скачать в максимальном доступном качестве, которое было загружено на ютуб. Для скачивания выберите вариант из формы ниже:
Роботам не доступно скачивание файлов. Если вы считаете что это ошибочное сообщение - попробуйте зайти на сайт через браузер google chrome или mozilla firefox. Если сообщение не исчезает - напишите о проблеме в обратную связь. Спасибо.
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса savevideohd.ru
به همراه : کشیش فیروز فیروز پور عیسی مسیح با پرده بیرون انداختن و مکشوف کردن حقایق به یوحنا دو مسئله را به کلیسا اعلام می کند که علی رغم تمامی جفاها ، درد و رنج ها که به کلیسا وارد می شود ، من هنوزم سلطنت می کنم و اقتدار در دست من است ، هر آنچه که خواست و اراده من باشد اتفاق خواهد افتاد هم چنین نکته و پیغام دوم عیسی مسیح این است که آینده ای بسیار با شکوه ، سر شار از پیروزی در انتظار کلیسای وفادار است .یوحنا بیان می کند که در روز پرستش ، زمانی که مشغول عبادت خداوند بود از پست سر صدایی را می شنود که مثل صدای شیپور بود مکاشفه 1: 1 الی 20 می فرماید : و در روز خداوند در روح شدم ، و از عفب خود آوازی بلند چون صدای صور شنیدم که می گفت من الف و یا ، و اول و آخر هستم ، آنچه می بینی در کتابی بنویس و آن را به هفت کلیسایی که در آسیا هستند یعنی به افسس و اسمیرنا و پرغامس و طیاتیرا و ساردس و فیلادلفیه و لائودیکیه بفرست ، پس رو برگردانیدم تا آن آوازی را که با من تکلم می نمود بنگرم و چون رو گردانیدم هفت چراغدان طلا دیدم و در میان هفت چراغدان ، شبیه پسر انسان را که ردای بلند در بر داشت و بر سینه ی وی کمربند طلا بسته بود و سر و موی او سفید چون پشم ، مثل برف سفید بود و چشمان او مثل شعله آتش و پایهایش مانند برنج سیقلی که در کوره تابیده شود و آواز او مثل صدای ابهای بسیار و در دست راست خود هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری دودمه تیز بیرون می آمد و چهره اش چون آفتاب بود که در قوتش می تابد و چون او را دیدم مثل مرده پیش پایهایش افتادم و دست راست خود را بر من نهاد و گفت ، ترسان مباش ؛ من هستم اول و آخر و زنده و مرده شدم ؛ و اینک ، تا ابدالاباد زنده هستم ؛ و کلیدهای موت و عالم اموات نزد من است پس بنویس چیزهایی را که دیدی و چیزهایی که هستند و چیزهایی را که بعد از این خواهند شد ، سر هفت ستاره ای را که در دست راست من دیدی و هفت چراغدان طلا را ، اما هفت ستاره فرشتگان هفت کلیسا هستند ؛ و هفت چراغدان ، هفت کلیسا می باشد .برای شنیدن ادامه برنامه کتاب مکاشفه با ما همراه باشید . راه های ارتباطی شبکه محبت : شماره تماس 0016468203863 www.mohabat.tv تولیدی از شبکه محبت