Из-за периодической блокировки нашего сайта РКН сервисами, просим воспользоваться резервным адресом:
Загрузить через dTub.ru Загрузить через ClipSaver.ruУ нас вы можете посмотреть бесплатно نیایش های مولانا اسرار دعا از منظر عارفان قسمت هشتم استاد کوهپایه или скачать в максимальном доступном качестве, которое было загружено на ютуб. Для скачивания выберите вариант из формы ниже:
Роботам не доступно скачивание файлов. Если вы считаете что это ошибочное сообщение - попробуйте зайти на сайт через браузер google chrome или mozilla firefox. Если сообщение не исчезает - напишите о проблеме в обратную связь. Спасибо.
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса savevideohd.ru
بنام خدا موضوع بحث:رازها و اسرار دعا در منظومه ی فکری مولانا مراتب دعا جلسه ی هشتم نیایش های والای مولانا خدا را خواستن نه از خدا خواستن درخواست معرفت و بینش عمیق ۳-در خواست دانش کامل ۴-درخواست رهایی از دست خود اول۲۱۸۹ گفت ای بوده حجابم از اله ای مرا تو راهزن از شاهراه ای بخورده خون من هفتاد سال ای ز تو رویم سیه پیش کمال ای خدای با عطای با وفا رحم کن بر عمر رفته در جفا داد حق عمری که هر روزی از آن کس نداند قیمت آن در جهان خرج کردم عمر خود را دم بدم در دمیدم جمله را در زیر و بم آه کز یاد ره و پردهٔ عراق رفت از یادم دم تلخ فراق وای کز تری زیر افکند خرد خشک شد کشت دل من دل بمرد وای کز آواز این بیست و چهار کاروان بگذشت و بیگه شد نهار ای خدا فریاد زین فریادخواه داد خواهم نه ز کس زین دادخواه داد خود از کس نیابم جز مگر زانک او از من بمن نزدیکتر کین منی از وی رسد دم دم مرا پس ورا بینم چو این شد کم مرا ….. …… ۷-درخواست مبتلا نشدن به فراق پنجم ۴۰۹۰ ای کریمی که کرمهای جهان محو گردد پیش ایثارت نهان ای لطیفی که گل سرخت بدید از خجالت پیرهن را بر درید رحم کن بر وی که روی تو بدید فرقت تلخ تو چون خواهد کشید از فراق و هجر میگویی سخن هر چه خواهی کن ولیکن این مکن صد هزاران مرگ تلخ شصت تو نیست مانند فراق روی تو …… دفتر اول ۳۰۹۰ یا غیاث المستغیثین اهدنا لا افتخار بالعلوم و الغنی لا تزغ قلبا هدیت بالکرم واصرف السؤ الذی خط القلم بگذران از جان ما سؤ القضا وامبر ما را ز اخوان صفا تلختر از فرقت تو هیچ نیست بی پناهت غیر پیچاپیچ نیست رخت ما هم رخت ما را راهزن جسم ما مر جان ما را جامه کن دست ما چون پای ما را میخورد بی امان تو کسی جان چون برد ور برد جان زین خطرهای عظیم برده باشد مایهٔ ادبار و بیم زانک جان چون واصل جانان نبود تا ابد با خویش کورست و کبود چون تو ندهی راه جان خود برده گیر جان که بی تو زنده باشد مرده گیر گر تو طعنه میزنی بر بندگان مر ترا آن میرسد ای کامران ور تو ماه و مهر را گویی جفا ور تو قد سرو را گویی دوتا ور تو چرخ و عرش را خوانی حقیر ور تو کان و بحر را گویی فقیر آن به نسبت با کمال تو رواست ملک اکمال فناها مر تراست که تو پاکی از خطر وز نیستی نیستان را موجد و مغنیستی آنک رویانید داند سوختن زانک چون بدرید داند دوختن میبسوزد هر خزان مر باغ را باز رویاند گل صباغ را کای بسوزیده برون آ تازه شو بار دیگر خوب و خوبآوازه شو چشم نرگس کور شد بازش بساخت حلق نی ببرید و بازش خود نواخت ما چو مصنوعیم و صانع نیستیم جز زبون و جز که قانع نیستیم ما همه نفسی و نفسی میزنیم گر نخواهی ما همه آهرمنیم زان ز آهرمن رهیدستیم ما که خریدی جان ما را از عمی تو عصاکش هر کرا که زندگیست بی عصا و بی عصاکش کور چیست غیر تو هر چه خوشست و ناخوشست آدمی سوزست و عین آتشست …… خداوندا! سرنوشت بد را از جان ما دور گردان و ما را از یاران پسندیده جدا مکن. هیچ چیز از دوری تو تلخ تر نیست؛ و بدون پناه تو چیزی جز دشواری و سردرگمی وجود ندارد ما، خود، راهزن خویشیم و تن ما دزد جان ماست. وقتی که دست ما پای ما را میخورد بدون امان تو کجا کسی نجات می یابد؟ و اگر کسی، بدون عنایت ،تو از این خطرهای عظیم جان به در به در حقیقت مایه بیچارگی و ترس را با خود برده است زیرا که جان بی وصل جانان، تا ابد آشفته و پریشان است. کسی که تو او را نپذیری، گیرم که جان به در ببرد، جانی که بی تو زنده باشد در حقیقت مرده ای بیش نیست ای خدای کامران …… پنجم ۴۱۵۰ درخواست عفو و آمرزش عفو کن ای عفو در صندوق تو سابق لطفی همه مسبوق تو من کی باشم که بگویم عفو کن ای تو سلطان و خلاصهٔ امر کن هیچ کس را تو کسی انگاشتی همچو خورشیدش به نور افراشتی چون کسم کردی اگر لابه کنم مستمع شو لابهام را از کرم هم دعا از من روان کردی چو آب هم نباتش بخش و دارش مستجاب هم تو بودی اول آرندهٔ دعا هم تو باش آخر اجابت را رجا درد بودم سر به سر من خودپسند کرد شاهم داروی هر دردمند دوزخی بودم پر از شور و شری کرد دست فضل اویم کوثری کار کوثر چیست که هر سوخته گردد از وی نابت و اندوخته هست دوزخ همچو سرمای خزان هست کوثر چون بهار ای گلستان هست دوزخ همچو مرگ و خاک گور هست کوثر بر مثال نفخ صور ای ز دوزخ سوخته اجسامتان سوی کوثر میکشد اکرامتان عفو کن زین بندگان تنپرست عفو از دریای عفو اولیترست بانگ میآید تعالوا زان کرم بعد از آن رجعت نماند از حرص و غم -درخواست سخن های دقیق و اصلاح خطاهای موجود در سخنان دفتر اول ۶۹۰ کارگاه صنع حق چون نیستیست جز معطل در جهان هست کیست یاد ده ما را سخنهای دقیق که ترا رحم آورد آن ای رفیق هم دعا از تو اجابت هم ز تو ایمنی از تو مهابت هم ز تو گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن مصلحی تو ای تو سلطان سخن کیمیا داری که تبدیلش کنی گرچه جوی خون بود نیلش کنیدوم ۶۹۴ این چنین میناگریها کار تست این چنین اکسیرها اسرار تست آب را و خاک را بر هم زدی ز آب و گل نقش تن آدم زدی نسبتش دادی و جفت و خال و عم با هزار اندیشه و شادی و غم باز بعضی را رهایی دادهای زین غم و شادی جدایی دادهای بردهای از خویش و پیوند و سرشت کردهای در چشم او هر خوب زشت هر چه محسوس است او رد میکند وانچ ناپیداست مسند میکند …… دعا و رهایی#اسرار دعا#نیایش های مولانا#