Русские видео

Сейчас в тренде

Иностранные видео


Скачать с ютуб خیام چه می‌گوید؟ مروری بر خرد خیامی в хорошем качестве

خیام چه می‌گوید؟ مروری بر خرد خیامی 9 дней назад


Если кнопки скачивания не загрузились НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу страницы.
Спасибо за использование сервиса savevideohd.ru



خیام چه می‌گوید؟ مروری بر خرد خیامی

پای صحبت خیام که می‌نشینی، وقتت را تلف نمی‌کند. صریح و بی‌پرده نکته‌های نغزی می‌گوید، که هر یک سرشار از معانی خردمندانه است. گفتارش اندک ولی همراه با ژرف‌اندیشی فیلسوفانه‌ای است که با یک گزاره کوتاه دنیایی از معنا عرضه می‌کند. درخششی از آگاهی در گفتارش موج می‌زند. البته این درخششِ ناشی از ایجاز هم امتیاز آثار خیام است؛ و هم اگر مراقب نباشیم زمینه‌ای خواهد شد برای سوء برداشت از آنچه می‌گوید. بنابراین اگر با پارادایم فکری‌اش آشنا نباشیم چه بسا در نگاه نخست به درکی ناقص و نادرست از کلامش برسیم. اما اگر خرد خیامی را در افقی وسیع بنگریم و شعرش را در همان افق وسیع نظاره کنیم، می‌توانیم به سرچشمه‌های اندیشه او دست یابیم. می‌توان گفت پنج پایه بنیادین در اندیشه او آشکارتر است: حیرت و شگفتی از رازآلودگی جهان، باور به تضادمندی ذاتی در پدیده‌های جهان، تاکید بر ناپایداری عمر آدمی و قطعیت مرگ، نگریستن به زندگی در افقی تاریخی، غنیمت شمردن فرصت زیستن و تلاش برای شکار شادی. حیرت و شگفتی از رازآلودگی جهان خیام به وجود رازهای ناگشوده در جهان باور دارد و از این رازآلودگی دچار حیرت است. از اعتراف به سرگشتگی نیز پروایی ندارد. نمی‌گوید چون توان حل معمای هستی را ندارم، پس معنا و معمایی در کار نیست. نمی‌گوید جهان تهی از معناست. بلکه می‌گوید معنای آن رازی ناگشوده برای ماست. معنایی که در پیوند با هدف آن است، و در جایی فراتر از توان ذهن و زبان ما قرار دارد. او فروتنانه اذعان می‌کند راهی برای گشودن رازهای جهان نمی‌شناسد، اما می‌داند که فراتر از قلمرو اندیشهء آدمی مرزهای واقعی جهان گسترده است: اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حرف معما نه تو خوانی و نه من هست از پس پرده گفتگوی من و تو چون پرده بر افتد، نه تو مانی و نه من در پردهء اسرار کسی را ره نیست زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست می‌خور که چنین فسانه‌ها کوته نیست باور به تضادمندی ذاتی در پدیده‌های جهان یکی از ویژگی‌های آدم‌های آزاداندیش توانایی درک مفهوم تضادمندی (پارادوکس) است. آنهایی که با اندیشهء خیام آشنایند تجربهء این «موقعیت‌هایی تأمل‌انگیز» را دارند. زمانی که شنونده از همزیستی مسالمت‌آمیز دو عنصر متضاد شگفت‌زده می‌شود. زمانی که مرگ و زندگی معنای خود را از یکدیگر می‌گیرند، آن دم که آدمی با عمر کوتاه خود با هفت هزارسالگان سر به سر می‌شود. خیام! اگر ز باده مستی خوش باش با لاله رخی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی، چو هستی خوش باش گردون نگری ز قد فرسودهء ماست جیحون اثری ز اشک پالودهء ماست دوزخ شرری ز رنج بیهودهء ماست فردوس دمی ز وقت آسودهء ماست تاکید بر ناپایداری عمر آدمی و قطعیت مرگ همه می‌دانیم که مرگ رخدادی حتمی است. گریزی از آن نیست و باید دیر یا زود این جهان را ترک کنیم. اما به همان میزان که حضور مرگ در زندگی آشکار است، می‌تواند در پس روزمرگی پنهان شود و از یاد برود. اما اشعار خیام یادآور کوتاهی عمر و قطعیت مرگ است. اساساً باور به بی‌اعتباری جهانی یکی از ستون‌های اصلی اندیشهء خیام است. پرسش اینجاست که این «مرگ‌آگاهی» و «مرگ‌اندیشی» قرار است چه دستاوردی برایمان داشته باشد؟ آیا بی‌اعتباری دنیا باید ما را به بی‌اعتنایی به آن مبتلا سازد؟ آیا باید زیستن را بیهوده بدانیم؟ آیا چون قرار است بمیریم اساس زندگی فاقد معناست؟ مروری بر رباعیات خیام نشان می‌دهد که حتمیت مرگ باعث نمی‌شود که او با زندگی دشمنی ورزد و زییایی آن را نادیده بگیرد. بلکه مرگ اند‌یشی خیام با تسلیم و پذیرشی شاعرانه همراه است و می‌کوشد همین فرصت کوتاه زندگی را دریابد. ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود زین پیش نبودیم و نبُد هیچ خلل زین پس چو نباشیم همان خواهد بود چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد خود را به کم و بیش دژم نتوان کرد کار من و تو چنان که رای من و توست از موم بدست خویش هم نتوان کرد نگریستن به زندگی در افقی تاریخی تضادمندی دیگری که در خرد خیامی دیده می‌شود، همزمانی نگاه او به «اکنون» و «گذشته» است. او تصویر لحظه حال را در قاب گذشته قرار می‌دهد. زمانی که می گوید: «پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است» می‌خواهد گذشته‌ای را که به ابدیت پیوسته برایمان زنده کند. پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است در هر قرنی بزرگواری بوده است زنهار قدم به خاک آهسته نهی کان مردمک چشم نگاری بوده است هر سبزه که بر کنار جویی رسته است گویی ز لب فرشته خویی رسته است پا بر سر هر سبزه به خواری ننهی کان سبزه ز خاک لاله‌رویی رسته است غنیمت شمردن فرصت زیستن و تلاش برای شکار شادی خیام می‌داند که قافلهء عمر منتظر هیچکس نمی‌ماند و سستی با حسرت روزهای از دست رفته همراه خواهد بود. البته باید دید مراد خیام از این خوشی چیست. بی‌تردید حکیمی مثل او خوشی را مترادف با بطالت نمی‌داند. این خوشی ریشه در معرفتی عمیق دارد. خوشی مورد نظر خیام با «خوش‌خیالی» متفاوت است. خوشی در خرد خیامی جوهری معرفتی و شناختی دارد. او خوش است زیرا در درون خود به صلح و آشتی رسیده و تکلیفش با خودش معلوم است. امروز ترا دسترس فردا نیست و اندیشهء فردات بجز سودا نیست ضایع مکن این دم ار دلت بیدار است کاین باقی عمر را بقا پیدا نیست گر یک نفست ز زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد هشدار که سرمایهء سوادی جهان عمر است چنان کش گذرانی، گذرد

Comments