Из-за периодической блокировки нашего сайта РКН сервисами, просим воспользоваться резервным адресом:
Загрузить через dTub.ru Загрузить через ClipSaver.ruУ нас вы можете посмотреть бесплатно سریال ماراشلی قسمت 20 или скачать в максимальном доступном качестве, которое было загружено на ютуб. Для скачивания выберите вариант из формы ниже:
Роботам не доступно скачивание файлов. Если вы считаете что это ошибочное сообщение - попробуйте зайти на сайт через браузер google chrome или mozilla firefox. Если сообщение не исчезает - напишите о проблеме в обратную связь. Спасибо.
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса savevideohd.ru
سریال ماراشلی قسمت 20 دوبله فارسی آدرس کانال مشکی مدیا / Канал آدرس کانال مشکی ترکی https://www.youtube.com/channel/UCmu9... آدرس کانال مشکی ترکیسه / @kanape_turki5 لینک کانال تلگرامی مشکی: https://t.me/meshkimedia داستان قسمت آخر سریال گودال <•••> یاماچ مرُد. عموجومالی شکست خورد. • Видео داستان قسمت آخر سریال ستاره شمالی، فصل اول. کوزی و ییلدیز بالاخره عروسی میکنند؟ • Видео داستان قسمت آخر سریال روزگارانی در چوکوروا، فصل سوم. دمیر به زلیخا خیانت کرد و کشته شد؟ • Видео داستان قسمت آخر سریال دکتر معجزهگر. علی و نازلی عروسی میکنند. • داستان قسمت آخر سریال دکتر معجزهگر. ... فردی که ماراشلی گرفته بود، پیش ساواش می رود و میگوید که ماراشلی آدرس و ساعت قراری را با او داده است و از ساواش خواسته که تنها برود و خودش نیز تنها می رود. ایلهان به خانه رفته و ناراحت و پریشان است. دلشاد از او علت ناراحتی اش را می پرسد. ایلهان چیزی به روی خودش نمی آورد. ماهور به اتاق نجاتی می رود. او با برادر خود مشغول صحبت در مورد گذشته ها و درد و دل می شود. ساواش سر قرار با ماراشلی می برد. او همه افراد خودش را می برد. ماراشلی میگوید که از رو خواسته بود تنها بیاید. او از ساواش میپرسد که از کجا ماجرای ماسک ها را میدانست. ساواش میگوید که تحقیق کرده بود و ارتباطی با آن ماجرا نداشته است. ماراشلی میگوید که به خاطر او دخترش در بیمارستان است. او میگوید که یا کشتن دادستان نشان میدهد که ارتباطی با این قضیه دارد و تا ۲۴ ساعت به او وقت میدهد که بگوید چه کسی این کار را کرده است، وگرنه او را میکشد. سپس می رود. در خانه، ایلهان نیز به اتاق نجاتی می رود. او از نجاتی مشروب میگیرد. آنها هر سه مشغول صحبت می شوند. ماهور عکسهای قدیمی را آورده تا با هم نگاه کنند. او عکس عمر و صدف و عزیز را نشان میدهد و در مورد عمر سوال میکند. نجاتی میگوید که آشنایی از عمر ندارد و فقط میداند که وقتی او بچه بود، عمر در زندان بوده و با پرستار زندان ازدواج کرده بود. او علت کنجکاوی ماهور را میپرسد. ماهور میگوید که فقط کنجکاو شده است. ایلهان که مست است، به اتاقش برگشته و با گریه به دلشاد میگوید که اوزان او را فریب داده و شرکت را از دست او گرفته و به ساواش داده است. دلشاد شوکه و نگران می شود و از کار ایلهان تعجب میکند. صبح، دلشاد به خانه اوزان می رود و با او دعوا میکند. اوزان میگوید که او مقصر نیست و ایلهان شرکت را بد اداره میکرد و آنها مجبور شدند که سرمایهگذار بیاورند. همان لحظه ایلهان نیز به خانه اوزان می آید. دلشاد سریع پنهان می شود. ایلهان با اوزان دعوا میکند و اسلحه خود را به سمت او میگیرد. دلشاد از پشت سر با مجسمه به ایلهان ضربه می زد و او بیهوش می شود. ماهور به بیمارستان می رود تا یه زلیش سر بزند. زلیش از او نیز دلگیر است. ماهور ناراحت می شود. شیرین او را دلداری داده و میگوید که مدتی بعد او خوب می شود . ماراشلی به بیمارستان می آید. ماهور خداحافظی کرده و بیرون می رود. شیرین ماراشلی را نصیحت میکند و میگوید که او عذاب وجدان دارد و ماراشلی نیز بد رفتار سرد خود او را ناراحت کرده است. او از ماراشلی میخواهد که از دل ماهور دربیاورد. ماراشلی دنبال ماهور می رود و از او معذرت خواهی میکند. سپس میگوید که او را به استودیو می رساند. در مسیر، ماهور در مورد حرفهای نجاتی و زن داشتن عمر به ماراشلی میگوید و از او میخواهد در این مورد پرس و جو کند. اوزان از کار دلشاد عصبانی می شود. دلشاد میگوید که ترسیده بود که ایلهان اوزان را بکشد. سوات، نوچه ساواش با اوزان تماس گرفته و از او میخواهد که به شرکت برود. اوزان به دلشاد میگوید که با آمبولانس تماس بگیرد و ایلهان را به بیمارستان ببرد. در بیمارستان هنگامی که ایلهان به هوش می آید، دلشاد او را به خاطر رفتن به خانه اوزان و تهدید او به مرگ، سرزنش میکند و میگوید که نگران اوست. ایلهان دست دلشاد را گرفته و از بودن او تشکر میکند. ماهور به استودیو می رود. کمی بعد ماراشلی داخل رفته و میگوید که که در مدارک چیزی در مورد متاهل بودن عمر ثبت نشده است، با این حال آنها آدرس یکی از زنان پرستار زندان را پیدا کرده اند. ماهور حاضر می شود تا سراغ آن زن بروند. ساواش به یک انبار بزرگ می رود که عده ای در حال بسته بندی و جابجایی مواد هستند. او با فردی صحبت میکند و میگوید که به زودی شرایط جابجایی را مهیا میکند.